دوردست ها...

ساخت وبلاگ
 

+دیدم درجا زده ام و دوباره گذاشتمش...

نشسته ام
تنها...
تنهای تنها
خالی ٍ خالی
لبریز از من
از خودم...
نشسته ام
به دور از قیل و قال دنیا
کنار مشتی خاک...
در دور دست خودم...
بیهوده نشسته ام
بیهوده نشسته ام...
فقط همین را میدانم که قرار است زیر آوار نگاه ها دست و پنجه نرم کنم...
بیهوده نشسته ام
بیهوده نشسته ام...
من هنوز در سفرم
سفری که انتها و مقصد اش را نور میداند و بس...
سفری که هیچ وقت زنگ زمان را نمیشنود
سفری پر از پا برهنگی و هراس...
میروم تا...
تا ثانیه های عدم...
تا شکستن
تا دویدن
تا فتادن...
میروم تا خیال مهتاب
تا خیال آفتاب...
میروم تا روزنه آب
کنار یک مشت خاک...
تا آدم شوم
نه!
تا حوا شوم
تا برسم به...

بساط بی بساطی : تا برسم به قل حسبی الله...

 

از برهوت تا ملکوت...
ما را در سایت از برهوت تا ملکوت دنبال می کنید

برچسب : دوردست هاي مبهم,دوردست ها,دوردستهای مبهم,دوردست ها شعر,دوردست های خیال,نگاهم به دور دست هاست,به دوردست ها می نگرم,من از دوردستها آمده ام,نگاه به دوردست ها,ستاره های دوردست, نویسنده : 7ajarakallahd بازدید : 34 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 10:01