تَفقِرُنی اِلی مِثلی...

ساخت وبلاگ
تو گفتی یثبت اقدامکم
گفتی ثابت میکنم قدم هایت را اما میلرزد این گام های به هراس افتاده ام 
ترس و خوف از نبودن تو لبریزم کردم 
نقل تقوا نیست 
حرف فقط حرفِ تو نیست 
بحث فقط نبود توست 
و حال آنکه اینگونه لرزه بر اندامم افتاده و لا تخیب فکیف رجائی ... 
و امیدم را درباره ات قطع مکن 
فاشفع لی ... و شفاعت کن مرا ...
می دانی که بی تو 
بی حضور تو 
بی نگاه تو 
درد در تمام وجودم جولان می دهد
و با وجودت تنها جنون را می یابم و بس ...
گفتم شفاعتم کن تا بیابم تو را 
و نگاهم کن تا حیران این دل نباشم 
و یاری ام کن 
تو که خوب می دانی از همان بدو تولد در گوش جانم زمزمه کردند نامت را 
جلال ات را 
عزت ات را 
گفتند هرگاه گیر دنیا شدی او را به عزت و جلالش یاد کن 
اشهد ان لا اله الا الله ...
حالا هم روزی پنج بار نه 
هر پنج ثانیه یکبار تو را یاد می کنم 
اما نمیدانم چه سری است که تنها سکوت می کنی در برابر ازدحام این درد ...
نمی خواهی نگاهم کنی چرا لطفت را روانه دلم می کنی ؟
چرا باز خجالت زده ام می کنی ؟
چرا باز وادارم می کنی تا بگویم و انا اعتصموا به حبلک ...
تو که خوب می دانی با سکوتت راه غیر تو را می یابم در این ضلالت 
راهم می شود خطوات الشیطان ...
از همان آغاز خلقت نه ...
از همان لحظه که هبوط کردم به این دیار نفرین شده کوله ای بر دوشم انداختی و رهسپار نیستی ام کردی 
گفتی در این نیستی بگرد تا هست شوی 
و من هنوز درگیر نیستی ام هستم 
و گاهی یادم می رود هیچ نیستم و تو همه چیزی ...

+ تَفقِرُنی اِلی مِثلی ... چگونه محتاجم میکنی به مثل خودم ...

از برهوت تا ملکوت...
ما را در سایت از برهوت تا ملکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ajarakallahd بازدید : 25 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 10:01